دفترچه خاطرات گلابتون

ساخت وبلاگ
    خدایا شکرت     خدایا هزار بار شکرت به خاطر همه لطفی که به من داری به خاطر نگاه خاصت و به خاطر همراهی و محبت بی پایانت که لحظه ای از من دریغش نکردی..   حسم قابل وصف نیست اما تو از دل من خبر داری و خوب میدونی که چقدر مدیون و ممنونتم. بلاخره رفتم زیر سقفی که تو برام مهیا کردی..ساکن خونه ای شدم که دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 137 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:35

تیر گرم و بهتر بگم دااااغ هم به نیمه رسید و ما هر روز شرشر داریم توی این شهر آلوده عرق میریزیم و همچنان منتظریم هوا یه کم خنک بشه اما نمیشه...بازم خدا رو شکر که سقفی هست و کولری و آرامشی... توخونه خودم تقریبا جا افتادم پرده ها حاضر شد و نصب شد ..سفارش کتابخونه رو دادم که ساخته بشه فقط مونده یکی دوت دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 123 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:35

مرداد گرم و پر خاطره از راه رسید ماهی که همه روزهاش منو یاد همسفر رفته میندازه...چه شوقی داشتم از اولین روزش که برای تولدش چی بگیرم و چه جوری سورپرایزش کنم..حس محشری بود که به فنا رفت... حالا نمیدونم کی براش تولد میگیره و چی بهش کادو میدن..فقط میدونم مرداد هم هیچ فرقی با بقیه ماهها نداره..دیگه فرقی دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 149 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:35

  بی حوصله م و خسته...خوابمم میاد..کلافه هم هستم..شنبه هم هست! لعنت به شنبهفیزیولوژی که میریزه به هم انگار همه حال و هواتو گند میزنه..این گند رو چرا ما باید تحمل کنیم ؟ مامان و آبجی کوچیکه هفته پیش اومدن که با خاندان خاله برن شمال منم به بابا که نیومده بود باهاشون گفتم جمعه بیاد پیشم ..دیروز صبح رسی دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 135 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:35

     امروز وسط ترین روز تابستونه تابستونی که دیگه مثل قدیما ازش خاطره ندارم فقط میگذره...     2هفته قبل مامان و خواهرم اومدن اینجا و همراه خاندان خاله رفتن شمال دوسه روز منم حوصله نداشتم برم! بعدم برگشتن و دو روز بعد رفتن ولایت..خواهرم میخواست بیاد اینجا دوباره که دماغشو عمل کنه! من هنوزم حکمت این دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 148 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 4:35